به گزارش عصر امروز، عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت:بارانسر قبر نشسته بودم …باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….از خواب پریدم.مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.زد زیر خنده و به شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی باران می بارید شبی که خاکش می کردیم...